14. آه ای روزهای خوب نیامده ...
من تو زندگی هر لحظه اماده ام برای یک اتفاق غیر منتظره که چشمام گرد بشه از تعجب که تموووم برنامه های زندگیم کن فیکون بشه... نه ک روحیه م خیلی قوی باشه ها اتفاقا میپوکم ولی هیچوقت ته دلم نمیگم ایوا دیگه همه چی حله برو ک رفتیم ... چونکه مسیر همواری وجود نداره چونکه موجیم که اسودگی ما عدم ماست ... اما شکر خدا غیرمنتظره جدید ترسناک نبود عجیب بود ولی نه ترسناک . قبولی نوشهر وقتی خودم تازه مطب زدم
چی میگه واقعا . تو شرایط کرونا وسوسه کننده بود . گفتم اوکیه . تصور یه خونه رو ب ساحل با شین واقعا وسوسه کننده ست ... تصور خیال جمع و عصر ورزشمو کردن . قهومو خوردن کنار شین . نمیدونم پذیرش نهایی میشم یا نه . ولی خیال خوش کوتاهشم قشنگه ...
چونکه ازین خونه کلافه شدم . از دوریش . از مستقل نبودن . از عدم تفاهم . از بی نظمی ذهنی . از کتاب نخوندن . از هزار تا چیز این شهر خستممممم...
از کرونا خستم . از ترس . ازینکه باید اگزیستانسیال باشی . ازینکه انقدری وارد زندگی و جنگها و میدونای رقابتش شدم ک شبها خوابن نبره ... اه ازین روزای سیاه ... کاش میتونستم خمیر بسازم و قشنگی و بوی خوش نان بسازه روز ابریمو
این حس عدم ارتباط با ادمها ازین تو مطب نشستنهای بیکار ازین ندونستن که باید ایییینهمه کار مهم زندگی رو چجوری منیج کنم ازین کهولت روح خسته و زارم .
نیاز به یه کوچ دارم و تنهایی نمیتونم . مادر ب هیچ وجه برخلاف تصورش مشاور خوبی برای من نیست .
دلم خانه ای میخواهد پر دوست ...
اه ای روزهای خوب نیامده ....