13 . سایکو
اینستاگرامم پر از فامیل شده ... راحت نیستم اونجا بنویسم و اگر برای کارم نبود و مجبور نبودم اونجا رو حفظش کنم . لفت میدادم برای همیشه چرا ک دیگه تو این اشفته بازار جذابیتی نداره...
این روز ها روزهای معده درد و دلتنگی و فشار شروع کار جدید و خوب بودن در انظار و جلب مشتری و استرس اینکه ادامه کارم قراره اینجا باشه یا جای دیگه ... اینکه اییینهمه سختی و دویدن برای اینجا رو چطور بیخیال بشم اینکه دلم میخواد ازین شهر بزنم بیرون اینکه دلم میخواد کنار ش باشم که عزیزترینمه ... اینکه من گمراه دو عالمم این روزها... حس میکنم خیلی چیزا بلد نیستم و فرصت مطالعه ندارم . دو ماهه ک ورزش نکردم و هر روز بدلیلی حالم خوش نبود و یا بهونه درخوری برای راضی کردن خودم داشتم.
حال همه جا همه کس همه چی خرابه ... گرد مرگ پاشیدن رو دنیا ... ادمها میمیرن ... 290 265 230 215 170 156 اینا عدد هستن و دیگه ادم نیستن ... اینا مرده های هر روزن ...
دیگه کمتر کسی رو میبینم کتاب بخونه ...خود منم اخرین باری ک کتاب خوندم یادم نمیاد... [معده درد ]
نیاز به مطالعه در زمینه بازاریابی و جلب مشتری , مدیریت و رهبری, یه رمان خوب سر راست , یک سفر که دو روز منو از تموم این سیاهیا دور کنه و همچنین از کمالگرایی خانواده درباره زندگی من و ش و کار من ... نیاز دارم رها شم ازینهمه درد ... که وقتی ش رو میبینم بجای اینکه زرتی بغضم بگیره از حس متوالی فشار و ازادی , خنده بلند سر بدم . [معده درد ]
یادم نمیاد اخرین بار کی خنده ی بلند سر دادم و قهقهه زدم . کی با یک دوست عزیزی تو خیابون قدم زدم . کی خودمو تو اینه دیدم کی ارایش کردم . کی کل صورتم پیدا بود و ماسک نداشتم , کی رفتم کافه و یه لاته خوردم و حتا کی تو خونه خودمون یه کاپوچینو درست کردم ...
اه ش من عزیزترینم ... اگر تو نبودی فکر وصل و امید برای زندگی دونفرمون نبود من کجا ایییینهمه دشواری رو تاب میاوردم ...